جدول جو
جدول جو

معنی کهتری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کهتری کردن
(جُمْ دَ)
بندگی و چاکری کردن. اطاعت و فرمانبرداری کردن. خدمتگزاری کردن:
چو خواهی که فردا کنی مهتری
مکن دشمن خویش را کهتری.
سعدی (بوستان).
رجوع به کهتری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
مریض را خواباندنخواباندن بیمار در بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
Hospitalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
Conduct, Lead, Spearhead, Takecharge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
Control, Rein
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
contrôler, rênes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
conduire, mener, prendre en charge
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
hospitaliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
hospitalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
hospitalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controllare, tenere a freno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
ziekenhuisopname
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, refrenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
conducir, liderar, tomar el mando
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
condurre, guidare, prendere il comando
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
ricoverare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
uitvoeren, leiden, de leiding nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
conduzir, liderar, assumir o controle
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
prowadzić, przewodzić, przejąć kontrolę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
进行 , 引导 , 领导 , 掌控的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролювати , утримувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
hospitalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролировать , вожжи
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
проводити , керувати , очолювати , брати на себе відповідальність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
госпіталізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrolować, trzymać w ryzach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrollieren, Zügel anziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
durchführen, führen, anführen, übernehmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
ins Krankenhaus einweisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
проводить , вести , возглавлять , взять на себя ответственность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
госпитализировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, reforçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
संचालित करना , नेतृत्व करना , नेतृत्व करना , नेतृत्व करने वाला
دیکشنری فارسی به هندی